دیروز بعد از ظهر اب خانه قطع شده بود. بابایی که از سر کار امد تصمیم گرفتیم برویم منزل مامانی (مامانم)امیرحسین. خلاصه رفتیم انجا و افطار هم دور هم بودیم. خلاصه برای احیا برنامه یمان را جور کردیم برویم مسجد محل مامانی اینها،مسجد بقیت الله. مسجد بزرگ و خلوتی است. مسجد محل خودمان خیلی شلوغ میشه و جای سوزن انداختنم نیست و با بچه کوچیک سخت میشه. خلاصه با خاله ای و بابایی به همراه تعداد قابل توجهی اسباب بازی رفتیم انجا. حوالی ساعت ١٢!امیرحسین با ما امد و رفتیم طبقه بالا. بیشتر خانمها طبقه اول بودن و طبقه بالا خلوت بود و من خوشحال از اینکه شیطنت ها و شلوغ کاری های امیرحسین مزاحم کسی نیست. دعای جوشن ساعت ١٢:٣٠ شروع شد و امیرحسین تا اواخر دعا بیدار بو...